کاش شیخعباس جایی در مفاتیح الجنان
ذکــر تسکین فــراق کربــلا را مــینوشت…
حدود دو هفتهی پیش تو سخنرانی خانم نیلچیزاده حرفی مطرح شد که خیلی برام قشنگ بود و مضمونش این بود که اونایی که دلشون با موج انتظار تنظیم شده، امسال تقویم، توجهشون رو به شکل ویژه جلب کرده، نیمهی شعبان امسال مصادف شده با نیمهی خرداد؛ با همونی که حضرت روحالله، تو شعرش گفت:«انتظار فرج از نیمهی خرداد کشم»...
همزمانی نیمهی شعبان امسال و سالروز عروج حضرت روحالله، خیلی بیشتر دعاها رو متوجه ظهور میکنه.
دستان پرتوان علمدار انقلاب و مظلومیت فراوانش...نیمهی خرداد...نیمهی شعبان...اوضاع منطقه و دنیا ... جنگهای داخلی ... بیتدبیری بعضیها....
یعنی میشه خداجون؟
ما که منتظریم، گرچه خودم به شخصه میدونم خودم دستام کاملا خالیه، ولی خدای نازنینم، به خاطر اون بندههای خوبی که داری، به خاطر خونهای زیادی که مظلومانه و بیرحمانه داره ریخته میشه و به خاطر خود امام زمان برسون امام عزیزمونو و باقی غیبت رو ببخش و عطش دنیا رو رفعش کن و منجی کل دنیا و همهی آدمها رو برسون....
انس با قرآن و تدبر در قرآن، همچنین تدبر در ادعیهی مأثورهای که اعتبار دارد- مثل صحیفهی سجادیه و بسیاری از دعاها- در تعمیق معرفت دینی خیلی نقش دارد. تعمیق معرفت دینی خیلی مهم است. یکوقت یک کسی همینطور روی احساسات، در نماز جماعت هم ممکن است شرکت کند، در اعتکاف هم شرکت کند، در مجلس عزای حسینی هم شرکت کند، در فلان تظاهرات دینی هم شرکت کند، اما این معرفت در عمق جان او وجود نداشته باشد؛ لذا سر یک پیچی، سر یک دستاندازی، یکهو میبینید که از جا در میرود؛ این به خاطر این است. ما نظائرش را زیاد دیدیم. توی همین مجموعههای انقلاب، اوائل انقلاب کسانی بودند که از ماها که ریش داشتیم و عمامه داشتیم و اینها، به نظر میرسید که اینها متدینتر و مقیدتر و پابندتر و نسبت به دین متعصبترند؛ بعد یکوقت- همان طوری که عرض کردم- یک دستاندازی پیش آمد، یکهو دیدیم تایرش در رفت! خوب، پیداست که چفتوبست محکمی نداشته. بنابراین تعمیق معرفت دینی، خیلی مهم است؛ انس با معارف اسلامی، خیلی مهم است. این هم یک بخش کار فرهنگی است که باید ترویج شود.
__________
بیانات امام خامنهای در دیدار وزیر علوم و استادان دانشگاه تهران(88/11/13)
بحث کالای ایرانی و حمایت از اون و از اون طرف، عدم استفاده از کالای خارجی مدت زیادیه که توسط آقا مطرح شده، ولی متاسفانه حتی گوش به فرمانهای ولی، چندان خوب عمل نمیکنن متاسفانه! چرا باید دائم و به هر بهانهای جنس خارجی بگیریم؟چه جنسهای بنجل چینی و یا پیشرفته و خوب چینی و یا اجناس آمریکا و اسرائیل و ترکیه و ...؟ واقعا چرا نباید دقتمون رو کمی بالا ببریم؟ یکی رو دیدم که هنگام توصیهاش به خرید کالای ایرانی و اطاعت از امر ولی، جواب داد: «جونم فدای ولی و مرگ بر اسرائیل ، ولی چه کنم که نمیتونم این جنس اسرائیلی رو نخرم»!! و یا افرادی رو دیدم که بخش زیادی از عیدیها و هدیههاش رو کالاهای چینی تشکیل میداد، چه لباس و چه لوازمالتحریر و چه لوازم خانگی و ظرف و اتو و ...
خیلی خیلی ناراحت کنندست L
خب یه مدت بیاید هر چیزی که خریدیم و واقعا هم ازش خوشمون اومد رو، فقط به خاطر اطاعت امر رهبر، در صورت خارجی بودنش، نخریمش؛ چرا اینقدر همت ما کمه؟ افسوس بسیار....
یه صفحه و بخش خیلی جالب تو سایت امام خامنهای ایجاد شده که بعد از فراخوانی که زده شده بود برای «پرسشهای در زمینهی کالای ایرانی و حمایت از اون»، حالا به مهمترین اون پرسشها جواب داده شده و واقعا برای همه، حتی اونها که فکر میکنن به احکامش کاملا آگاهن، ضروریه خوندنش. لینکش رو میذارم و از همه خواهش میکنم برید و حتما همهی سئوالات رو بخونید.
http://farsi.khamenei.ir/news-content?id=29126
جاتون خالی دیشب، هیات فاطمیون بودیم، البته اول هیأت، فیلم خیلی خیلی عالی «شیار 143» رو گذاشتن دیدیم، واقعا جاتون خالی! چی میشد یه عالمه از این فیلمای قشنگ ساخته میشد به جای این همه فیلمای ... هی...بگذریم...
بعد از پخش فیلم، سخنران هیأت، حاج آقا آقاتهرانی رفتن رو منبر و حرفای قشنگی زدن، ولی من با اجازتون فقط یه تیکه از حرفاشونو میخوام نقل کنم:« حواستون باشه، حرمت شهادت مادر رو نگه دارید. دید و بازدید که تازه خوبه و صلهی رحمه و مورد سفارش دین؛ رو هم حتی بذارید بعد از روز چهارم، بذارید شهادت بگذره بعدش برید خونهی اقوام و عیددیدنی، البنه تا بوده همین بوده و ایرانیهای مسلمون همیشه معرفت داشتن و نذاشتن عید به شهادت بچربه، حرمت شهادت رو حفظ کردن و عزاداریها پابرجا بوده. حالا یه پیشنهاد خوب برای این چن روز اول، رفتن به مسافرت مناطق جنگیه، برید جنوب پیش شهدا و با اونا دوباره پیمان وفاداری به آرمانهاشون رو ببنید که البته به گمانم هیأت هم برنامه داره این چن روز رو تو جنوب...»
من که خیلی وقته هوایی ام و دلم اردو جنوب میخواد، ولی به اینجا که رسید دوباره دلم پر کشید....
خدایا قسمتم کن، قسمت هم من و هم همهِ آرزومندها!
چن روز پیش با پسرام رفتیم پارک بادی!
خداییش خیلی جای خوبیه برای تفریح بچه ها و تخلیهی انرژیهاشون. به خصوص برا پسرای من که عالیه، هر وقت رفتیم حسابی دلی از عزا درآوردن، حسابی حسابی!
به خصوص این سری که گفتم دیگه بذارم اینقدر بازی کنن تا خودشون خسته بشن و بگن بریم؛ ولی بازم اونا کم نیاوردن و بعد از 4 ساعت و نیم که دیگه من گفتم شبه و دیروقته و برگردیم، بازم انگار نه انگار و میگفتن هنوز کم بازی کردیم!!!
حالا من این پست رو نذاشتم که یه اتفاق جالب رو تعریف کنم و اونم اینه که من وقتی دیدم بچهها غرق بازیان و موقع نماز مغرب شده، گفتم بذار نمازمو اول وقت بخونم و وقتی از مسئول پارک پرسیدم جایی برای نماز هست یا نه، گفت همین جا یه گوشه بخونید دیگه؛ منم مشغول نماز شدم و جالبه که چن نفر دیگه هم اومدند و نماز خوندند و از همه قشنگترش این بود که جفت پسرام هم اومدن و نمازشونو خوندند. منم از اون صحنهها عکس گرفتم و گفتم بذارم تو وب تا شما هم ببینید و لذت ببرید از این پسرای نمازخون!
مرحوم آقاى قاضى میگوید من نماز خواندن را از آسید مرتضاى کشمیرى یاد گرفتم. شما ببینید معانى این کلمات چقدر عمیق است. ماها هم نماز میخوانیم و خیال هم میکنیم که نمازِ خوب میخوانیم. این مردِ عارفِ بزرگى که سالها پیشِ پدرش در تبریز تربیت شده بود و پیش رفته بود، وقتى مىآید نجف [و] ده سال پیش مرحوم آسید مرتضاى کشمیرى میماند، میگوید من نماز خواندن را از او یاد گرفتم. آن وقت شاگردهاى مرحوم آقاى حاج میرزا على آقاى قاضى نقل میکنند که ایشان با همهى [گرفتارى] - خیلى گرفتار بوده در زندگى، عائلهى سنگین و فقر و مشکلات - وقتى وارد نماز میشد، از همهى دنیا غافل میشد؛ یعنى آن چنان غرق در ذکر و خشوع و توسّلْ در حال نماز بود که از همهى عالم فارغ میشد. خب، این یک گذرگاه فوقالعادهاى است؛ گذرگاه خاصالخاص است. براى ماها از این جهت حجّت است که ما بفهمیم این هم هست؛ این مقامات، این حرکت، این سلوک، این خلوص در راه خدا هست
.
_______
منبع:متن پیام مقام معظم رهبری به کنگره بزرگداشت آیت الله سید علی قاضی برگرفته از سخنان ایشان در جمع اعضاء ستاد بزرگداشت مرحوم قاضی در 1391/4/26
خدا رو شکر یک بار دیگه تونستیم تو جشن انقلابمون شرکت کنیم و یک بار دیگه این تکلیف دستهجمعی و این عبادت اجتماعی رو انجام دادیم و باز هم لبیک محکمی به امر اماممون گفتیم و دوباره یکی از محکمترین مشتهامون رو حوالهی دشمنان حقیرمون کردیم و یک بار دیگه قدرت اتحاد و همدلی و پشتیبانیمون از رهبر و نظام رو نمایش دادیم.
انشاءالله که به زودی این انقلاب استوار با دستای نازنین اماممون به صاحب اصلیش تحویل داده بشه و ریشهی همهی ظلمها و ظالمای بدجنس کاملا کنده بشه از روی زمین.
به امید اون روز قشنگ!
این مواردی که مینویسم نتیجهی هم مطالعات و هم تجربیات خودم هست که خب بالاخره چون دو تا پسر دارم، کمی تجربه هم دارم(البته باید بگم که اکثر اینها برای 7 سال اول سن کودکانه؛گرچه بعضیهاشون اثراتشون ماندگاری حتی تا آخر عمر رو هم داره.به هر حال برای سن بزرگتر هنوز در حال مطالعهام و دست پرمهر باتجربهها رو میفشارم و دارم پلههای آموزش رو طی میکنم):
یکی از مهمترین نکتهها برای نمازخون کردن بچهها، اینه که پدر و مادر، خودشون خیلی خیلی به نماز اهمیت بدن. اونم چه در حضور بچههاشون و چه در عدم حضورشون.(برای نمونه یه مثال غیر نمازی میزنم؛ یه مادری رو در نظر بگیرید که همیشه فرزندش رو از خوردن هلههوله منع میکنه، ولی خودش یکی از مصرفکنندههاست، حالا چه در حضور بچهاش و چه در عدم حضورش، گرچه در مورد اولی، به هیچ وجه این نهی اثری نمیگذاره، ولی در مورد دومی هم قطعا نهی چنین مادری، اثرگذاری خیلی کمی خواهد داشت؛ اصلا این کاملا گویاست که«رطب خورده منع رطب چون کند؟!»)
o گاهی فقط به خاطر بچهها به جاهای زیارتی و مساجد برید، اونهم نه در زمانهای شلوغ، بلکه به خاطر انس دادن بچهها به چنین جاهایی و تو همچین وقتهایی، بیخیال لذتِ معنوی بردنِ خودتون بشید. مثلا بدون دغدغهی نماز و یا زیارت، فقط همراه بچهها باشید تا از اون مکان بزرگ و همسن و سالانشون استفاده کنن و تا میتونن تو اون مکان بازی کنن.
o سعی کنید گاهی با دوستان همسن و سال، بچههاتونو به چنین مکانهایی ببرید تا به خاطر بازی با دوستانشون و یا دیدن دوستانی که خیلی دوستشون دارن به چنین مکانهایی بیان و بالتبع از این مکانها لذت ببرن و خاطرهی خوشی تو ذهنشون از این مکانها نقش ببنده.
o سعی کنید همیشه خوردنیهای خشک و بدون ریخت و پاش یا غذا تو ظرف بیدردسر، برای چنین مکانهایی همراه داشته باشید، یا حتی خوردنیهایی که بچهتون خیلی دوست داره رو تو همچین مکانهایی حتما همراه داشته باشید و بدید بچه بخوره. تو همین مورد، اینم جا میگیره که سعی کنید همیشه یکی دو تا از اسباببازیهای خیلی کوچیک و بیدردسر و البته چیزی که خیلی دلِ بچههای دیگه رو آب نکنه، همراهتون ببرید و تو چنین مکانی به بچهتون بدید. حتی قشنگترش اینه که بعضی اسباببازیهایی که بچه خیلی دوست داره و یا خیلی وقته باهاش بازی نکرده و براش تازگی داره رو همراه داشته باشید و البته یکی دیگه از چیزهایی که خوبه تو همچین جاهایی همراه داشته باشید، یه مداد و کاغذه که فرزندتون با نقاشی مشغول بشه، چون اکثر بچهها نقاشی رو دوست دارن و یا یه کتاب قصهی کوچیک و البته با تصاویر قشنگ.
o یه نکتهی دیگه برای جذابسازی اماکن معنوی برای خردسالامون هم کاریه که الان تو بعضی شهرها داره انجام میشه و واقعا کار قشنگیه و احیانا اگه تو منطقهی شما، همچین کاری انجام نمیشه میتونید با مادران دیگه جمع بشید و همچین درخواستی رو به صورت دستهجمعی داشته باشید و اونهم اتاقی تحت عنوان مهدکودکه، که یا یکی بالاسر بچهها هست و نقش مربی رو میگیره و یا هر بار یکی از مادرا، فداکاری میکنه و خودش داوطلب این کار میشه و بچهها تو این اتاق کاملا چسبیده به محل سخنرانی، دعا و یا عزاداری، مشغول بازی میشن و مادر هم به راحتی میتونه روی بچهاش نظارت داشته باشه و در عین حال لذت حضور و درک مراسمات معنوی رو هم داشته باشه. و چه جالبه بعضی هیأتها که تو همین اتاق، وسط بازیها، یه هیأت بچهگانه هم برگزار میکنن و یا دو تا نکتهی دینی هم به گوشِ بچهها میرسونن. و البته فکر نکنید که داشتن همچین مهدکودکی کار سختیه، هر کسی میتونه یکی دو تا از اسباببازیهای بچهاش رو که دیگه نمیخواد و یا حتی احیانا اگه قسمتیش هم خراب شده به این مهد بیاره و یا هر بار یکی یه کاغذ و مداد بیاره برای نقاشی کردن و یا کمی برچسب بیاره برای جایزه دادن به بچهها و ...
امیدورام این نکتهها به درد هر فرد دغدغهمندی که این مطلب رو میخونه بخوره و قابل استفاده باشه. البته اگه کسی نکتهی جدیدی به ذهنش میرسه خوشحال میشم استفاده کنم.
خداجون داره اتفاقای خیلی خیلی قشنگی میافته ...
سراسر وجودم افتخاره و وجد به خاطر امام عزیزم...
گاهی فکر میکنم مردم زمانهای دیگه یا کشورهای دیگه بعضی از احساسها رو اصلا ندارن و نمیتونن درک کنن.
شاید مردم کشورهای دیگه تا حدی از عشق به وطن رو تجربه کنن؛ ولی اصلا احساسات ما رو در مورد امام خمینی نازنین- که روحشون همیشه همسایهی بهترین نورها باشه- یا شهدای عزیزمون و یا دفاعمون که واقعا برامون مقدس بود و هست، یا امام عزیزتر از جونمون، امام خامنهای نمیتونن درک کنن. اصلا نمیتونن بفهمن این که من با تمام وجودم افتخار میکنم به داشتن یه رهبر یعنی چی؟ یا این عشقِ ما به دینمون تا حدِ فوقالعاده و جون خودمون و عزیزامونو فدای دینمون کردن یعنی چی؟
....
خدایا بینهایت ممنونتیم که قلبامونو با خودت و دین قشنگت و امامای نازنینت آشنا کردی و بهمون لیاقت دادی تو یکی از بهترین نقطههای زمینت، یعنی ایران اسلامی، زندگی کنیم و خداجون یک دنیا ازت ممنونم که امامم، سیدعلیه و من اینهمه عاشقشم.
خدای نازنینم کمکم کن که واقعا لیاقت این همه دادههای تو رو داشته باشم و کمکم کن که بتونم یه سرباز خوب برای این امام باشم.
راستی این نامهی امام به جوونای اروپایی و آمریکایی و بعدش این صفحهها تو سایت امام خامنهای جون رو (http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/28731/index.html#fa
http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/28865/index.html؛
http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=28736)
چن روزه دارم بهشون فکر میکنم که چه جوری منم میتونم تو نشرشون نقش داشته باشم، البته جاهای مختلف مسابقه گذاشتن برای نشر این نامه و روشهای ابتکاری برا رسوندن این پیام به مخاطباش؛ ولی من که فکرم درگیره و شما هم اگه به فکرتون چیزی رسید منو هم باخبر کنید تا همه به کمک هم بشیم نامهرسونهای این نامهی مهم.
میگویم از کنار زیارت نرفتهها
بالا گرفته کار زیارت نرفتهها
اشک و نگاه حسرت و تصویر کربلا
این است روزگار زیارت نرفتهها
امسال اربعین همه رفتند و مانده بود
هیأت در انحصار زیارت نرفتهها
انگار بین هیأت ما هم نشسته بود
زهرا به انتظار زیارت نرفتهها
در روز اربعین همه ما را شناختند
با نام مستعار «زیارت نرفتهها»
اما هزار مرتبه شکر خدا که هست
مشهد در اختیار زیارت نرفتهها
بابالحسین قسمت آنانکه رفتهاند
بابالرضا قرار زیارت نرفتهها
غم میخورم برای دل رهبرم که هست
تنها طلایهدار زیارت نرفتهها
گفتند شاعران همه از حال زائران
این هم به افتخار زیارت نرفتهها